کیمیای هم راهی

مرا تو بی سببی نیستی...

کیمیای هم راهی

مرا تو بی سببی نیستی...

چند قدم زیرٍ نورٍ ماه با سیبٍ سرخ

من غلام قمرم،غیر قمر هیچ مگو                       پیشٍ من جز سخنٍ شمع و شکر هیچ مگو

سخن رنج مگو،جز سخن گنج مگو                      ور از این بی خبری،رنج مبر هیچ مگو

دوش دیوانه شدم، عشق مرا دید و بگفت            آمدم نعره مزن،جامه مدر هیچ مگو

گفتم ای عشق من از چیز دگر می ترسم           گفت آن چیز دگر، نیست دگر، هیچ مگو

*

ای کاش زمان به عقب باز می گشت و کودکانی می شدیم،

فارغ از هر گونه دغدغه ی دنیایی و در دشتها ، رها، سماع می رقصیدیم

و از ته دل می خندیدیم...

دلیلٍ سرخیٍ سیب را جویا می شدیم

و هزاران بوسه میزدیم بر روشنیٍ ماه ، تا آبی آسمان را نشانمان دهد.

می خواهم آب شوم در گستره ی افق...

می خواهم با هرچه مرا در برگرفته یکی شوم...

آنجا که دریا به آخر می رسد و آسمان آغاز می شود...

برانم که در کنار تو لنگر افکنم...استواریٍ امنٍ زمین را...

در این سکوت حقیقتی نهفته است...

سالٍ گذشته در چنین روزهایی ـ واپسین روزهای تب دار مرداد ـ پیمان شاملو در نمایش گاهش:

چه زیبا به تصویر کشیده بود

                                      دره ی ماه را

و چه زیبا نقش بست در ذهن 

رویای پرواز تا آن دره ی دور

و کوتاه زمانی بعد:

طرح سر انگشتان زیبای اعجاز

در کویر، با ماه و سیبٍ سرخ

با شمعی که بسوزد و بسوزاند

با درک عشق، احساس و بیان

و شناخت خویشتن خویش

در سماعی آزادوار

در ارتفاعی بعید

رها از هر تعلق

ریشه ها از زمین برکنده به سان "لور"

طعم وارونه ی "گس" را

در پیمانه می ریخت.

 

آنگاه از زبان بامداد این گونه سرودم:

"به نو کردن ماه

                     بر بام شدم

با عقیق و سبزه وآینه"

و ندایی نجوا کرد با دلم:

"به مبارکی و میمنت..."

آری

به نو کردن ماه

                     بر بام شدم

با عقیق و سبزه وآینه

داسی سرد بر آسمان گذشت

که پرواز کبوتر ممنوع است.

صنوبرها به نجوا چیزی گفتند

و گزمکان به هیاهو شمشیر در پرنده گان نهادند.

ماه

بر نیامد.

پ.ن.: ۳۱ مرداد ۸۵ این را نوشتم در وبلاگ پیشین ام و دوباره این جا آوردمش تنها به یک دلیل ِ ساده: خاطره اش را دوست دارم... این نوشته وامدار ِ مولانا جلال است و بامداد و مارگوت بیگل... و البته دوستی هنرمند و زیبا اندیش.

نظرات 12 + ارسال نظر
محمدرضا چهارشنبه 3 شهریور 1389 ساعت 19:55 http://mamrizzio3.blogspot.com/

آی سودا چهارشنبه 3 شهریور 1389 ساعت 22:16 http://firstwindow.blogsky.com

ارزشش بیشتر از ۲ بار نوشتنه
بسیار بسیار زیبا

بانو پنج‌شنبه 4 شهریور 1389 ساعت 19:17 http://saburaneh.blogfa.com/

تکرار زیبائی زیباست .

میله بدون پرچم جمعه 5 شهریور 1389 ساعت 08:56

سلام برادر
به مبارکی و میمنت

نفیسه شنبه 6 شهریور 1389 ساعت 13:38

عالی بود و دوست داشتنی

ارغوان یکشنبه 7 شهریور 1389 ساعت 11:37 http://www.ashtarani.blogfa.com

اولین بار در وبلاگ تو با اشعار مارگوت بیگل آشنا شدم. پستهای قدیمی ات را زیر و رو می کردم و گریستم...
برایت همان شعر را هم که نوشته بودی در همان پست کامنت کردم...
چقدر زخمهای آدمها شبیهند...

فریا یکشنبه 7 شهریور 1389 ساعت 11:45 http://secret49.persianblog.ir/

سلام دوست خوب و مهربانم
وقت بخیر
خوشحال میشوم از امروز من را در لیست دوستان خودقرار دهید
برای شما موفقیت ارزو میکنم گلم
دوستدار شما
فریا

فـــریـــــــا چهارشنبه 10 شهریور 1389 ساعت 12:31 http://secret49.persianblog.ir/

سلام مهربان
بروزم خوشحال می شوم قدم رنجه فرمایید به کلبه درویشیم
پسور را هم که دارید همان پسورد قدیمی است
منتظرم

ققنوس خیس پنج‌شنبه 11 شهریور 1389 ساعت 11:35

بسیار زیبا بود ... لذت بردم

عباس جمعه 12 شهریور 1389 ساعت 14:51 http://panjereeirubemah.blogfa.com

به همان زیبایی که از انتخاب های حسین انتظار میره.
دلنشین بود و دلنواز.
سپاس از این میزبانی دل که با مهارت خاص خودت انجام دادی.

مرمر جمعه 12 شهریور 1389 ساعت 21:09

الان من پیج شدم انتخاب کردی چند تا از شاملو و بیگب و ... یا متاثر از اونها این پست و شعر رو نوشتی؟ فکر میکنم دومی باشه اونقوت باید بگم احسنت و احسنت و احسنت.. بسیار زیبا بود. باید بگم شاگرد خوب شاملویی

لذت بردم حسین عزیز

لیلا صادقی شنبه 20 شهریور 1389 ساعت 20:47 http://leilasadeghi.com

با سلام. من نیز می خوانم و خوشحالم که همچنان از گوشه و کنارهای این دنیا می نویسید. از مطلبتان درباره احمد شاملو ممنون. قلمتان پیوسته و پایدار باشد.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد