بهانههای سادهای هست همیشه... تا که حس خوشایندی در خویش بیابی، که زندگی را عطری تازه بخشد...
مثل اینکه سالهای پایانی ِ دههی شصت ِ معروف باشد و تو دانشآموز دبیرستان باشی و روزی در کتابفروشی شهر در میان ِ انبوهِ کتابهای کسالتآور و رایج آن روزها، کتابی بیابی با جلدی سپید و تصویر مردی جدی و البته خوشتیپ بر پیشانی ِ آن و ورق بزنی کتاب را و ناگهان صفحهی "قصهی دخترای ننه دریا" بیاید پیش ِ چشمهات... و کتاب را بخری با شوق و "بامداد" از همان لحظه پا بگذارد به زندگیات...
و بعد به دانشگاه برسی و دوستی بیابی و دوستانی بیابی که سبب شوند تا سالهای دانشجوییات به خانش ِ شاملو و شناخت ِ بیشترش سپری شود...
و بعد روبروی بیمارستان ایرانمهر باشی و انتهای جمعیت ِ بدرقهکنندهی پیکر ِ شاعر ِ بزرگ ِ شهر از تیررس ِ چشمهای تو خارج باشد...
و بعد هر ساله در امامزاده طاهر صدها نفر راببینی... زن و مرد... پیر و جوان... که آمدهاند آرام و بی هیاهو... بی بحث و بی جدل... تا که زمزمه کنند شعرهای بامدادشان را...
و بعد روزی شگفتزده شوی که نگهبانِ سادهی شرکت، برایت "در این جا چار زندان است..." را میخاند از حفظ... کامل و درست...
و بعد صدای کودکانهی دخترت را بشنوی که "مث ِ ابرای باهار گریه میکردن پریا..."
و بعد آیدا را بیابی که گذر ِ این همه سال... هنوز مصمم ایستاده است به تصحیح و تکمیل ِ "کتاب کوچه"... با یادآوری ِ مداوم ِ عشقی انسانی و چهل ساله... به درازای یک عمر...
و خیلی بهانههای سادهی دیگر... که یعنی انسانی بوده که توانی شگرف داشته که بتواند با سی و دو حرف و تعدادی علامت... زندگیهایی را قشنگتر کند و کیفیتشان را بالاتر ببرد... انسانی که "انسان را رعایت میکرد و عشق را"... و شعرهایاش را هم برایمان میخاند با صدایی که از شدت ِ گیرایی و زیبایی، شانه به شانهی "کوهن" میزند... و البته خوشتیپ هم هست... با عکسهایی که انگار غولی زیبا ایستاده بر استوای شب... و در کنار همهی اینها میدانم که او هم انسانیست... مثل ِ بیشمار انسان ِ دیگر که بیگمان کامل نیست و برخی آثار نوشتاری و گفتاریاش بهترین نیست بیشک... اما یادم نرود او "دشواری ِ وظیفه" را با آن چه در توان داشت انجام داد... در جامعهای که انگار قرار است بعضیها جور ِ بی همتی ِ دیگرانی را بکشند... در جامعهای که خیلیها کاری نمیکنند...
بیست و یک آذر است... خوش اومدی به دنیا... بامداد ِ همیشهی شعر ِ ایران...
این هم به بهانهی زادروزش: بشنوید ...
سلام