اندیشیدن در سکوت
آن که میاندیشد
بهناچار دَم فرو میبندد
اما آنگاه که زمانه
زخمخورده و معصوم
به شهادتش طلبد
به هزار زبان سخن خواهد گفت.
"احمد شاملو "
گریزانم از این همه تکرار/ پناه ام گوشه ی دنجی ست گهگاه/ تا نگردم در میان این همه تکرار/ تکرار... نیازم نبودن است...
کتابی در دست ام می گیرم تا بخانم و در همان گام اول می مانم
«نون نوشتن» نوشته ی محمود دولت آبادی / و نخستین نوشته اش که دغدغه ای ست جدی:
«اندیشیدن را جدی بگیریم .اندیشیدن. آن چه ما کم داریم، مردان و زنانی است که اندیشیدن را جدی گرفته باشند . اندیشیدن باید به مثابه یک کار مهم تلقی بشود. اندیشه ورزیدن.
بند زبان را ببندیم و بال اندیشه را بگشاییم. نویسنده نباید – فقط – در بند گفتن باشد. برای گفتن همیشه وقت است، اما برای اندیشیدن ممکن است دیر بشود. چرا یک نویسنده نباید مغز خود را برای اندیشیدن و برای تخیل تربیت کند؟»
کنجی آرام می خاهم به دور از همه ی این همه هیاهوی از برای هیچ، تا به قدر لحظه ای شاید بیندیشم.
تجربه گواهی می دهد که بودن در میان این لحظه ها نه به پاسخ، که به کوهی از پرسش می انجامد... پس روزی از پس امروز باز می گردم با پرسش هایی ساده تر از همه ی حال و احوال پرسی های روزمره...
پ.ن.: چند روز پیش ایمیلی به دست ام رسید با این محتوا:
میخواهم بگویم
فقر همه جا سر میکشد
فقر ، گرسنگی نیست
فقر ، عریانی هم نیست
فقر ، گاهی زیر شمش های طلا خود را پنهان میکند
فقر ، چیزی را " نداشتن " است ، ولی ، آن چیز پول نیست ..... طلا و غذا نیست
فقر ، ذهن ها را مبتلا میکند
فقر ، بشکه های نفت را در عربستان ، تا ته سر میکشد
فقر ، همان گرد و خاکی است که بر کتابهای فروش نرفته ی یک کتابفروشی می نشیند
فقر ، تیغه های برنده ی ماشین بازیافت است ، که روزنامه های برگشتی را خرد میکند
فقر ، کتیبه ی سه هزار ساله ای است که روی آن یادگاری نوشته اند
فقر ، پوست موزی است که از پنجره یک اتومبیل به خیابان انداخته میشود
فقر ، همه جا سر میکشد.
فقر ، شب را "بی غذا" سر کردن نیست
فقر ، روز را "بی اندیشه" سر کردن است.
ایمیل خیلی جالبی بود. از این ایمیل ها واسه ما هم بفرستید.
شما امتحاناتون تموم شد؟
سلام مهربان دوست
ممنون از اینکه هنوز هستید به یادم...
سپاس...
کیمیای کوچکتان را بیوسید....
با سلام. ممنون از محبت همیشگی تان. مطالب و مرورهایتان را خواندم و لحظاتی لذت های پیشین را به یاد آوردم. شاید باشید
سلام
البته شاملو هم گفته بود که به اندیشیدن خطر مکن!
سلام حسین جان
جمله ی قابل تاملی بود : برای اندیشیدن ممکن است دیر بشود ...
جمله آخر تامل انگیز بود.نو نوشتن هم که واقعا محشر است تجربه هایی ناب از نویسنده ای توانا.
وفقر همان آشنای همیشگیست
این آگاهانه نوشتنت را دوست دارم .وسواس بر انتخاب واژه ها و نگاهی همراه با اندیشه .موفق باشی دوست من
اندیشیدن ...چه واژه ی مهجوری برای انسان امروز.چرا که زحمت اندیشیدن هم انرژی گیر است و هم انرژی بر.
سلام
احسنت
فقر را روز را بی اندیشه سر کردن است.
فقر عبارت از ناتوانی انسان درفراهم آوردن نیازهای بنیادی خود جهت رسیدن به یک زندگی آبرومندانه وشایسته می باشد
این تعریف به مفهوم عبارت ((آبرومندانه وشایسته )) بستگی دارد ، زیرا این مفهوم را فقط می توان درقالب قضاوتهای فردی و محیطی شناسائی کرد و تردیدی نیست که درهر اجتماع و از هردیدگاه تعریف متفاوتی ازآن را می توان ارائه داد . این تعریف برداشتی کلی ازمفهوم فقر را به دست می دهد .
فقر دارای ریشه بسیار قدیمی است که تا ابر قدرتها و سیاستمداران و زورگویان هستند هم چنان به حیات خود ادامه میدهدچه فقر غذایی چه فقر فرهنگی.
سلام عزیزم
خبرم نکردین؟
موفق باشی گلم
اندیشیدن آنچه فاصله ایجاد می کند میان مردمی این گوشه دنیا با ملت و دولت آنگوشه دنیا.
مطلب زیبایی بود. فقر عجیبی گرانگیر جامعه ما شده.
پاینده باشین
بله این فقر دردناکتره !
اندیشیدن را جدی می گیرم اما آنها که نمی اندیشند راحت ترند
مرسی حسین عزیز
از لطفت
پستت را خواندم
موفق باشی
همیشه
فقر ، روز را "بی اندیشه" سر کردن است.
همین و دیگر هیچ!