سلام حالا خودمونیم شاعر از کجا می دونسته قراره صدایی از جایی بیاد؟ همین که یقین داره صدایی قراره بیاد خودش رو هم در دسته ای قرار می ده که ممکنه اشتباه کنند! اگر یقین نداره پس بشینه و تماشا کنه!
تصورم بر اینه که "خیام" به زیبایی باورها و یقین ها رو به چالش کشیده و ما رو به تعمق و تفکر وادار کرده. ممنون دوست عزیز از نگارش این ابیات ... درین دین گر بقا خواهی فنا شو که گر سودی کنی آنجا زیان است بدو گفتم نشانی ده ازین راه مرا گفتا که این ره بی نشان است ز پیدایی هویدا در هویداست ز پنهانی نهان اندر نهان است فنا اندر فنای است و عجب این که اندر وی بقای جاودان است چو پیدا و نهان دانستی این راه یقین میدان که نه این و نه آن است به دین ما درآ گر مرد کفری که عاشق غیر این دین کفر دان است ...
خواهی مرا بگریان .. خواهی مرا بخندان .. خواهی برو به قاضی .. خواهی برو به بازی .. خواهی که شرح شرعت .. ماستمالیش دچاره خواهی که مال مفت خور .. خواهی که مال مفت ده.. خواهی بجند به دنیا .. خواهی به چوبه دار.. نداری گر دلاری .. ان زبان سه لایی.. تو خنده کی توانی ... تقلید مفت نمایی .. خواهی بخند به ریشم .. خواهی بشاش به کیشم .. وه خنده امامی .. چون بنده و غلامی .. گر انگشت اشارت .. خنده به لب بیارت .. خنده بکن به ریش اش .. گر تف کنم به کیش اش خواهی بخند به خنده .. خواهی خرت به چنده خواهی که سیدی شو .. مفت خوار مخلصی شو خواهی بکش به دارم .. خواهی بکن به چالم .. خواهی به خشم ما خند .. بر ریش و پشم خود چنگ خواهی بزن تو زنگی ... بر عالم مافنگی
بی خبرانی گم کرده راه...
مردی دیدم نشسته بر خنگ زمین
او را نه شریعت نه طریقت نه یقین
نه اسلام نه کفر نه دنیا و نه دین
اندر دو جهان که را بود زَهره ی این؟
کدام انسان است که واقعا چینین جرات و شهامتی دارد؟
سلام
حالا خودمونیم شاعر از کجا می دونسته قراره صدایی از جایی بیاد؟ همین که یقین داره صدایی قراره بیاد خودش رو هم در دسته ای قرار می ده که ممکنه اشتباه کنند!
اگر یقین نداره پس بشینه و تماشا کنه!
سلام
شاعر که خیام باشد اینجا اشاره ای به یقین داشتن نکرده فقط ترسش را بیان کرده
ترس هم که از بی خبری و جهل است
واقعاْچه حالی می دهد آن روز که اینچنین شود...
سلام
حالا این بانگ از کجا می خواد بیاد؟
از دسته اول؟
از دسته دوم؟
از جایی فراتر از این دسته ها مثلاٌ لیگ برتر!؟
لایک حسین عزیز
فکر کنم حافظ جواب این شعر خیام را داده است :
جنگ هفتاد و ملت همه را عذر بنه
چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند
jaleb bood
تصورم بر اینه که "خیام" به زیبایی باورها و یقین ها رو به چالش کشیده و ما رو به تعمق و تفکر وادار کرده. ممنون دوست عزیز از نگارش این ابیات
...
درین دین گر بقا خواهی فنا شو
که گر سودی کنی آنجا زیان است
بدو گفتم نشانی ده ازین راه
مرا گفتا که این ره بی نشان است
ز پیدایی هویدا در هویداست
ز پنهانی نهان اندر نهان است
فنا اندر فنای است و عجب این
که اندر وی بقای جاودان است
چو پیدا و نهان دانستی این راه
یقین میدان که نه این و نه آن است
به دین ما درآ گر مرد کفری
که عاشق غیر این دین کفر دان است
...
بهتره کلا بحث را بی خیال شیم. همون وسط راه چادر بزنیم.
منتظر این بانگ هستم .
سلام
و این یعنی هیچ وقت حق نداریم به خودمون یقین داشته باشیم ! چون ممکنه اشتباه باشه ...
وبلاگ ها را دریابییییییییییییییم
در نــظـــربـازی مــا بــیــخـــبـران حـیـرانـنـد
من چُنـیـنـم که نـمـودم،دگـر ایـشان دانـنـد
عاقـلان نـقـطـه ی پـرگـار وجـودنـد ، ولـــی
عشـق دانـد که در ایـن دایـره سـرگـردانـنـد
جـلوه گاه رخ او دیـده ی من تـنـها نـیـسـت
مـاه و خـورشیـد همیـن آیـنـه می گردانـنـد
عهـد ما با لـب شیـریـن دهنان بـست خـدا
مـا هـمـه بـنـده و ایـن قـوم خـداونــدانــنــد
مـفـلسـانـیـم و هـوای می و مطـرب داریـم
آه اگـر خرقـه ی پـشمین به گـرو نستـانـنـد
وصل خورشید به شب پـرّه ی اعمی نرسد
کـه در آن آیـنــه صـاحـب نـظــران حـیـرانـنـد
لاف عـشـق و گلـه از یـار ! زهـی لاف دروغ
عـشـقـبـازان چـنـیـن مـستـحـق هـجـرانـنـد
مـگـرم چـشـم سـیـاه تـو بـیـامـوزد کــــــــار
ورنه مستوری و مستی همه کس نتـوانـنـد
گـر بـه نـزهـتـگـه ارواح بـــــــرد بـوی تــو بـاد
عقل و جان گوهر هستی به نـثار افشانـنـد
زاهـد ار رنــدی حـافـظ نـکنـد فهم چه شد ؟
دیــو بـگـریـزد از آن قــوم کـه قـرآن خـوانـنـد
گـر شـونـد آگـه از انـدیـشه ی مـا مغبچگان
بعد از این خرقه ی صوفی به گرو نستانـنـد
سلام دوست خوبم
نیستید؟@};-
سلام
حرف هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه
چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند
سلام
گمونم صداش مدتهاست که دراومده
نه آن است و نه این!
خواهی مرا بگریان .. خواهی مرا بخندان ..
خواهی برو به قاضی .. خواهی برو به بازی ..
خواهی که شرح شرعت .. ماستمالیش دچاره
خواهی که مال مفت خور .. خواهی که مال مفت ده..
خواهی بجند به دنیا .. خواهی به چوبه دار..
نداری گر دلاری .. ان زبان سه لایی..
تو خنده کی توانی ... تقلید مفت نمایی ..
خواهی بخند به ریشم .. خواهی بشاش به کیشم ..
وه خنده امامی .. چون بنده و غلامی ..
گر انگشت اشارت .. خنده به لب بیارت ..
خنده بکن به ریش اش .. گر تف کنم به کیش اش
خواهی بخند به خنده .. خواهی خرت به چنده
خواهی که سیدی شو .. مفت خوار مخلصی شو
خواهی بکش به دارم .. خواهی بکن به چالم ..
خواهی به خشم ما خند .. بر ریش و پشم خود چنگ
خواهی بزن تو زنگی ... بر عالم مافنگی
لینک هم شدید
سپاس از این انتخاب !
دروود بر شما ...
لطفا نظرتو در مورد پست اخرم بنویس .ممنون میشم .برام مهمه !