من مست و تو دیوانه، ما را که برد خانه
صد بار ترا گفتم کم خور دو سه پیمانه
در شهر یکی کس را هشیار نمی بینم
هر یک بتر از دیگر شوریده و دیوانه
جانا به خرابات آ، تا لذت جان بینی
جان را چه خوشی باشد بی صحبت جانانه
هر گوشه یکی مستی، دستی زده بر دستی
وان ساقی هر هستی با ساغر شاهانه
تو وقف خراباتی ،دخلت می و خرجت می
زین وقف به هشیاران مسپار یکی دانه
ای لولی بربط زن، تو مست تری یا من
ای پیش چو تو مستی افسون من افسانه
از خانه برون رفتم مستیم به پیش آمد
در هر نظرش مضمر صد گلشن و کاشانه
چون کشتی بی لنگر کژ می شد و مژ می شد
و زحسرت او مرده صد عاقل و فرزانه
گفتم ز کجایی تو ،تسخر زد و گفت ای جان
نیمیم ز ترکستان، نیمیم ز فرغانه
نیمیم ز آب و گل، نیمیم ز جان و دل
نیمیم لب دریا، نیمی همه دردانه
گفتم که رفیقی کن با من که منم خویشت
گفتا که بنشناسم من خویش ز بیگانه
من بی دل و دستارم در خانه خمارم
یک سینه سخن دارم هین شرح دهم یا نه
در حلقه لنگانی می باید لنگیدن
این پند ننوشیدی از خواجه علیانه
سر مست چنان خوبی کی کم بود از چوبی
برخاست فغان آخر از استن حنانه
شمس الحق تبریزی از خلق چه پرهیزی
اکنون که در افکندی صد فتنه فتانه
ما هم دوباره مست شدیم
غوغا کنم[ناراحت]
در حلقه لنگانی می باید لنگیدن
این پند ننوشیدی از خواجه علیانه
قربانت حسین عزیز
لطف داری
مستی هم درد منو
دیگه دوا نمی کنه...
یاد تن سنگین صدای افتخاری افتادم وقتی این ترانه رو می خونه.
***
ضمنا بابت پست مربوط به دوستی و سخنان ملکیان ممنون.ذخیره کردم برای خوانش دوباره و دوباره
از باده ی نیست سر خوشم ، سرخوش و مست بیزارم و دلشکسته ،ازهر چه که هست .... ستم خونم بنوشید و بکوبیدم به بد مستی وجودم حرف بیجایی شد اندر مکتب هستی ...
سلام دوست من
سپاسگذارم از حضورت
شعر قشنگی بود لذت بردم
چه غزل شور انگیزی .دست مریزاد
تمام روز به من زل نزن پرنده ی کر!
بعد سه ماه آمده ام
بغض هایم را فرو خواهم خورد و چیزی نخواهم گفت
جواب هیچ نامردی و دروغی را نخواهم داد
...
فقط با دو شعر جدید از کتاب آینده ام به روزم
فقط به یاد همشهری عزیزم ساناز بهشتی
فقط با چند لینک و خبر
آرام تر و کوتاه تر از همیشه «فاطمه اختصاری» آمده است
تا بگوید:
شبیه اسلحه ی پُر، پُرم! خطرناکم!
می فهمی؟
اگرچه تکراری ست ولی مثل همیشه:
کنار پنجره ای زیر آب منتظرم...
سلام
شعر مولانا در خواننده هیجان ایجاد می کند . شاید به خاطر نوعی عصیان نهفته در آن است که انسان را بر علیه چارچوب های زمان می شوراند .
موفق باشی
آدرس جدید حقیر http://www.faridsalavati1.persianblog.ir/[گل]
ایییییییییی وای چرا من انقدر دیر دیدم این پست رو... اینجچا هم که صحبت از ............
این شعر مولانا رو دوست دارم .. جرفهای زیادی توش داره...
سلام دوست عزیز َ از طریق وب مرمر جون با وب شما آشنا شدم و حسابی لذت بردم . پاینده باشید.
سلام
من قبلن, اشتباه متوجه شدم مثل اینکه و تصور کردم که وب شما فیلتر شده. کاملن تصادفی سر زدم و خوشحالم که اولین مطلب رو به صورت اتفاقی, با این شعر پرشور "مولانا" شروع کردم سپاس بزرگوار
من ازکانون ژرورش فکری ام شعر مولاناتون بسیار زیباست البته با ملات
فوق العاده
همین
چه شعر شور انگیزی
از اینکه این شعر را خواندم خیلی خشحال هستم
اونجاست که به قول علی باقری ما باید غیر منطقی و دیوانه باشیم
من مست و تو دیوانه ما را که برد خانه