کیمیای هم راهی

مرا تو بی سببی نیستی...

کیمیای هم راهی

مرا تو بی سببی نیستی...

بعضی ها هیچ وقت نمی فهمن!

 

 

"بعضی ها هیچ وقت نمی فهمن" کتاب نود و دوصفحه ایه، نوشته ی "کورت توخولسکی" با ترجمه "محمد حسین عضدانلو". کتابی که شاید بشه اون رو نوشته هایی با زمینه ی طنز در باره ی مسائل اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و .... دونست. مجموعه ای پرمایه که با وجود حجم کم نمی شه اون را یه باره خوند و کنار گذاشت. نویسنده در کتاب به ظاهر کوچیک اش خیلی چیزها رو زیر سوال می بره یا نگاه آدم رو نسبت به اون ها تیز می کنه؛ از جنگ گرفته تا مخالفت های رسمی و غیر رسمی با سقط جنین،رابطه با فامیل، اینکه چرا بعضی آدم ها نمی تونن پولدار بشن و حتا درباره ی سوپ خوردن و پنچر گیری لاستیکی کنار جاده و در همه ی این ها سرگشتگی آدم ها رو نشان می ده. او با لحن طنزش طوری درباره ی یه مسئله ی بغرنج، حرف می زنه که انگار یه بچه داره راجع به اسباب بازی هاش حرف می زنه.  

 

کورت توخولسکی به سال 1890 در خانواده ای یهودی در برلین به دنیا اومد. او از سال 1907در روزنامه ها مطالب طنز چاپ می کرد. در زمان هیتلر از آلمان فرار کرد و به سوئیس رفت. نازی ها کتاب های او رو سوزوندن و حتی تابعیت آلمانی او رو  نیز لغو کردن.بعد به سوئد رفت و مدت ها تنها بود و در 21دسامبر 1935 در آپارتمانش خودکشی کرد.

 

وقتی این کتاب رو که در حول و حوش سال های 1930 نوشته شده می خوانی به این موضوع فکر می کنی که انگار تو این دنیا همیشه همه چیز در حال تکراره. چطور میشه جلوی این تکرار ها رو گرفت و قدمی به جلو بر داشت. ای کاش می دونستیم و می دونستند   ...

توخولسکی توی کارش هیچ راه کاری یا راه حلی را پیش روی آدم نمی ذاره، فقط از واقعیت هایی که حالا تبدیل به یک نکته ی تلخ یا طنز شدن حرف می زنه مثل وقتی که درباره ی آدمیزاد حرف می زنه...

 

اون معتقده که آدم ها وقتی مشکل دارن (مگه آدم بی مشکل هم پیدا میشه؟!) هر جای دنیا هم که برن، مشکلشون رو با خودشون می برن و فقط  با یک سری از آدم ها می تونن را بطه برقرار کنن:

"از اون ساعتی که بهت پودر نوزاد می زنن تا اون ساعتی که تو قبر کرایه ای می ذارنت، تمام وقایع عمرت فقط و فقط بین دویست نفر آدم می مونه."

 

درباره جنگ و آدمکشی (اون جنگ رو یه نوع آدمکشی می دونه، حالا هر  جنگی و  به هر دلیلی) هم حرف های زیادی برای گفتن داره و خودش میگه:

"تو زندگیم فقط یه آرزوی کوچولو دارم و اون اینه که یه بار چشامو باز کنم، ببینم زندونیای سیاسی آلمان و قاضیای اونا جاهاشون با هم عوض شده."

 

این آرزوی کوچولو حرف های زیادی برای آدم ها داره...

 

 

و اما گزیده هایی از این کتاب:  

 

آدمیزاد دو تا پا داره و دو تا اعتقاد: یکی برای وقتی که حالش روبراهه و یکی هم برای موقعی که حالش خرابه. اسم این دومی رو گذاشته دین.  

آدمیزاد وقتی حس می کنه کمرش دیگه شل شده، عالم و زاهد میشه. بعدشم از شیرینی لذات زندگی دنیوی چشم می پوشه. اسم این کار رو می ذاره درون نگری.

آدمیزاد دلش نمی خواد بمیره، چون نمی دونه بعد از مرگ چی به سرش می آد. اما برای خودش خیال می کنه که می دونه. با این حال بازم دلش نمی خواد بمیره. آخه می خواد همین زندگی رو یه کم دیگه هم ادامه بده. منظورش از یه کم، تا ابده. 

...

تو مدرسه سر ما رو کلاه گذاشتن و وقت و جوونی مون رو از مون گرفتن.  

هم کلاسی سابقم می گفت: - اگه آدم خودش تو خونه برای خودش کار نمی کرد و از تو خونه پدری درست و حسابی تربیت نمی شد... ! - . مث خود من که توی خونه درست و حسابی تربیت نشدم! خیلی بهش غبطه خوردم. می گفت: - من هر چی رو که درباره تاریخ هنر ... تاریخ اقوام یا جغرافیای اروپا بلدم خودم تنهایی خوندم و یاد گرفتم - . وگرنه از کجا می خواست یاد بگیره ؟ از مدرسه؟

...

توی آلمان کاتولیکایی هستن که چاک دهنشونو جِر می دن از بس که می گن «کمونیست ها از مسکو دستور می گیرن». کسی نیست بگه خودتون از کجا دستور می گیرین؟ از رم! 

...

کتب راهنمای خوب، اون قدر کمه که نگو...حالا کتابایی داریم برای یادگیری رانندگی، برای پرورش زنبور عسل، برای کِشت جعفری... فقط در مورد بهترین راه برخورد آدم با هم نوعای خودشه که کتاب به درد بخور کمتر گیر می آد.  

... 

مرد مقدس مآبی هست که همه ی موجودای زنده رو دوست داره.این آقا ماهی گیری رو هم خیلی دوست داره. گاهی وقتا دم رودخونه چوب قلاب رو محکم تو دستش می گیره، به آب نیگا می کنه و مشغول دعا می شه و دعاهای پر سوز و گداز می کنه که هیچ کدوم از ماهی ها به دامش نیفتن...بعد باز به ماهی گیریش ادامه می ده!

شما بگین! م‍‍‍‍َثل ماهی گیر متدین مَثل خیلی از آدما نیست؟

...

یه عده از این «حق» برخوردارن که اجازه داشته باشن برای سرزمین آبا و اجدادی بمیرن. یه عده ی دیگه «اجازه دارن» برای یه حقوق بخور و نمیر کار کنن. اون وقت یه عده ی دیگه هستن که وظیفه ی ناگواری به عهده شونه: اونا مجبورن بیست و چهار کرسی شورای نظارت شرکت سهامی رو عهده دار شن! 

... 

قبل تو هم یه نفر باور داشته، شک داشته، خندیده، گریه کرده، تو فکر که بوده دستش رو توی دماغش کرده، درست عین تو، همیشه یه نفر قبلآ همه ی این کارا رو کرده. همیشه یه نفر یه درجه بیشتر از اون چه که در توان توست، صعود کرده، حتا خیلی بالاتر از تو. این نبایست روحیه ت رو تضعیف کنه. صعود کن، برو بالا و بالاتر. اما بدون که نوکی برای این قله وجود نداره. بدون که برف پا نخورده وجود نداره.

...

فرار راه چیره شدن به واقعیت ها نیست. شمع روشن کردن که کار نشد. ساختن یه کارخونه ی برق بدون بردگی کشیدن از کارگرای معدن: به این میگن پیروزی.
... 

نذار ابهت هیچ آدم خبره ای تو رو بگیره. اون بهت میگه که:" دوست عزیز، من بیست ساله که این کارمه". آدم ممکنه کاری رو بیست سال تموم هم غلط انجام بده.!!

...

یه داستان تعریف کنم؟ داستان قشنگیه: 

یه میلیاردر آمریکایی تصادف می کنه، یه چشمش رو از دست می ده.

می ده براش یه چشم مصنوعی درست می کنن.

روز اولی که بر می گرده دفتر کارش، از منشی اش می پرسه:

حالا اگه می تونی بگو ببینم کدوم چشمم شیشه ایه؟

منشی یه لحظه بهش نیگا می کنه و می گه: چشم چپتون قربان.

میلیاردره می گه: عجب از کجا فهمیدی؟

منشی می گه: آخه توی چشم چپتون هنوز ذره ای احساس دیده می شه.

...

عاشق و معشوقی که داشتن از هم دور می شدن، با هم قرار می ذارن هر شب سر ساعت ده و نیم به هم دیگه فکر کنن. هیچ کدوم این کارو نمی کنن. منتهی هر دو خوشحالن که اون یکی حسابی عاشقشه.   

...

اگر حروف سیاه و برجسته روزنامه ها رو بر میداشتن چقدر دنیا ساکت تر میشد!

...

هیچ وقت دوستتو محک نزن! دوست دخترت رو  هم همینطور! 

... 

اگر کسی یه خورجین داشت که فکر می کرد توش پر از جواهره، هیچ وقت در خورجینش رو باز نکن!

  

پ.ن.۱: اگه حال نداشتین کتابو بخونین زیاد اشکال نداره، چون من جمله های مهمِ شو (نکته هایی که تو امتحان ممکنه بیاد!) این جا نوشتم... 

 

پ.ن.۲: به میله بدون پرچم  هم سری بزنید. خانه ی تازه ی دوست خوش فکر روزهای خوب دانشگاه که مطمئن هستم نوشته های خوبی از او خواهید خاند در این خانه ی مجازی.

نظرات 25 + ارسال نظر
محمدرضا چهارشنبه 5 خرداد 1389 ساعت 19:30 http://www.mamrizzio2.blogspot.com/

سلام
اصولا از معرفی کتاب بسیار استقبال می کنم!
گزیده های بسیار جالبی بودند طنزی و حقیقتی عمیق در آنها نهفته ست

مرمر پنج‌شنبه 6 خرداد 1389 ساعت 11:38

حسین جان سلام. از معرفی کتابت لذت بردم. گزیده هات خیلی خیلی خوب بودند.
راستش همینجوری در روزمزره هم همین حرفها رو ما خودمون هم میزنیم اما انگار دوست داریم همیشه از یکی دیگه بخونیم.
خب اونجوری که نوشتی حتی اگه همشو نخونیم هم همین ها مهمن و عالی . اما امیدوارم بخرم چون با این نوع کتابها ارتباط بهتری برقرار میکنم..

اشک ماه پنج‌شنبه 6 خرداد 1389 ساعت 22:44 http://www.ashkemah.blogdoon.com

وقتی حالمون خراب میشه حتی متعصب دینی هم میشیم.
شما خوب نت برداری می کنید. کاش همکلاسی شما بودم
;-)

بانو شنبه 8 خرداد 1389 ساعت 00:35 http://www.saburaneh.blogfa.com

جالبه امروز داشتم این کتابو میخوندم .ممنون .خیلی عالی معرفیش کردی .

بانو شنبه 8 خرداد 1389 ساعت 00:36 http://www.saburaneh.blogfa.com

دوست دارم نظرتو در مورد آخرین پستم خیانت بدونم .برام مهمه !

ارغوان شنبه 8 خرداد 1389 ساعت 14:19 http://www.ashtarani.blogfa.com

و با لحن طنزش طوری درباره ی یه مسئله ی بغرنج، حرف می زنه که انگار یه بچه داره راجع به اسباب بازی هاش حرف می زنه.

این همون کاریه که کورت ونه گوت هم می کنه...

حسین یکشنبه 9 خرداد 1389 ساعت 13:01 http://hosseinkarlos.blogsky.com

سلام حسین جان
اولاٌ تشکر از وقتی که گذاشتی و کامل کتاب رو معرفی کردی
ثانیاٌ ممنون از اظهار لطفت
به هرحال ما تازه کاریم توی این کار
باید دستمون رو بگیری
خوش باشی

نوشینه یکشنبه 9 خرداد 1389 ساعت 16:33 http://nargess777.blogfa.com

سلام خیلی جالب بود ممنون . مخصوصا اون مرد مقدس ماب و اینکه نوکی برای این قله نیست !

هستی یکشنبه 9 خرداد 1389 ساعت 18:18

سلام، من این کتاب رو چند ماه پیش خریدم ولی هنوز نخوندم
کتاب خیلی خوبی باید باشه

ققنوس خیس یکشنبه 9 خرداد 1389 ساعت 19:44

سلام حسین جان
بابت معرفی کتاب ممنون ...
صندوق پستیت وا نشد مجبور شدم اینجا برات لینک آیکونا رو بذارم

http://tools.blogsky.com/1387/04/14/post-7/
مخلصیم ...

سلام دوست من
بیش از هر چیز و ورود شما را به خانه جدید تبریک میگم و امیدوارم که رو هر چه بیشتر رونق دهید
صفا داره با قلم خوبتون
کمی هم رونق چاشنیش بشه
خیلی جالب بود و اینکه من از خودم خجالت کشیدم
نکته های بسیار جالبی را گلچین کرده بودید
نویسا و سربلند باشید

سلام میلیادر

ستاره دوشنبه 10 خرداد 1389 ساعت 12:44 http://ashnaye-gharib.blogsky.com/

سلام دوست عزیز و گم شده ام و احتمال قریب به یقین من هم گم شده بودم و هنوز هم بجز آدرس وبلاگم ، هنوز خودم پیدا نشده ام

از وبلاگ نوشینه شما را یافتم و حیف که خواندن کتاب را کنار گذاشته ام اما از برگزیده هایتان تشکر میکنم چون بهر طریق یک نمای کلی از کتاب را به نمایش گذاشتید.

حتما به وبلاگی که معرفی کرده اید ، خواهم رفت.

با شعری از سوز نی به روزم و منتظر حضور سبزتان
سبز باشید و سلامت

ققنوس دوشنبه 10 خرداد 1389 ساعت 15:14 http://www.atasheh-penhan.blogfa.com

دلم تنگ شده بود!

فاطمه اختصاری سه‌شنبه 11 خرداد 1389 ساعت 23:43 http://havakesh3.persianblog.ir

مرسی حسین عزیز از لطفت
چشم
به روز می کنم
سر فرصت مناسب
کتاب جالبی را معرفی کردید
در همون ۹۲ صفحه چقدر جمله قصار !! دارد

الهام میزبان چهارشنبه 12 خرداد 1389 ساعت 09:37 http://www.elm1362.persianblog.ir

سلام
به نظرم بهترین جمله اش
آخریه بود
من تا حالا این رو نمی فهمیدم
ولی از امروز
اگر کسی رو دیدم که فکر می کرد خورجینش پر از طلاست
دیگه هیچ وقت
هیچ وقت
سعی نمی کنم درش رو باز کنم

نفیسه چهارشنبه 12 خرداد 1389 ساعت 09:48

خیلی لحن نویسنده جالب بود و البته انتخاب جملات شما هم به اندازه لحن اون قابلیت ارزش گذاری داره.

حسین کارلوس چهارشنبه 12 خرداد 1389 ساعت 11:39 http://hosseinkarlos.blogsky.com

سلام
سعی می کنم روی هفته ای حداقل سه تا کار کنم.
الان سلاخ خانه شماره 5 که می دونم از نویسنده اش خوشت میاد رو می نویسم (پارسال خوندم) و کتابی که توی دستم دارم زندگی کوتاه است یوستین گوردر ... با این که من زیاد "تر دماغ " نیستم دیشب 20 صفحه اش رو خوندم دماغم تر شد بعد از دو سه تا معرفی دیگه نوبت این میشه که به نظرم خیلی عالی اومده.
خوش باشی

رضا چهارشنبه 12 خرداد 1389 ساعت 18:50 http://www.ghrezaei.blogfa.com

خجسته باد میلاد مظهر عشق خدا



(فاطمه زهرا)



مبارک باد روز مادر



گرامی باد روز زن

--------------------------------------------------------


" زهرا (س) "



بین فخر عالم آمده ، زهرای اطهر آمده

آن مام آدم آمده ، ساقی کوثر آمده

اُم ابی ها آمده ، آن جان جانها آمده

آن یار عاشق آمده ، طوبای محشر آمده



" فاطمه(س) "



جانم فدای تو شود ، یا فاطمه !

چشمم سرای تو بُوَد ، یا فاطمه !

هم جانی و جانانمی ، هم ساقی و پیمانمی

نایم ندای تو دهد ، یا فاطمه !



" مادرعزیز "



ای مادرم ! جانم فدای روی تو ، آن بوی تو

ای سرورم ! شادم بساز دست تو ، از سوی تو

مستم من از پیمانه ات ، از ساغر دُرّدانه ات

ای گوهرم ، دارم نشان کوی تو ، از موی تو



" همسرمهربان "



روزت مبارک همسرم ، ای سرورم

عمرت مضاعف دلبرم ، ای گوهرم

میلاد زهرا روز تو، روز تو میلاد وفا

شاهم غلامت همدمم ، ای ساغرم



" زن گرامی "



دف زنم ، بر کف زنم روز زن است

دم زنم ، بر نی زنم ساز من است

روز مادر ، روز زهرای منست

گل زنم ، بر زن زنم یاسمن است




ممنونم از حضورت و از مطلب زیبات

الهام حیدری چهارشنبه 12 خرداد 1389 ساعت 21:15 http://memo3.persianblog.ir

دروووووووووووود به شما!

مریم اسحاقی جمعه 14 خرداد 1389 ساعت 20:07 http://www.es-haghi.com

سلام دوست عزیز
از انتخاب و معرفی کتاب خیلی لذت بردم و همین طور از شعر لنگستون هیوز.

نامیرا جمعه 14 خرداد 1389 ساعت 21:25 http://http:namira19.blogfa.com

سلام

خیلی وقت پیش کتاب جامعه شناسی خودمانی رو خوندم .تو اون هم به وضعیت موجود نقد میکرد ولی به شدت تند و تیز....به نظرم اگه نقد با طنز قاطی بشه٬معجون بهتری ساخته می شه که شاید بشه گفت کتابی که شما معرفی کردی این خاصیت رو داشت.ممنون از معرفی

مهتاب کرانشه دوشنبه 17 خرداد 1389 ساعت 12:12 http://www.mahtabkeransheh.blogspot.com

اندیشه های آشنا...
ممنون برای معرفی کتاب.

آزاددی ایرات دوشنبه 17 خرداد 1389 ساعت 23:55 http://www.azadiiran2.blogfa.com

سلام دوست عزیز در این روزگار جهالت برافروختن چراغ آگاهی بالاترین ارزش است خوشحال میشم باهم تبادل لینک کنیم وباهم همکاری کنیم تا چراغ آگاهی روز به روز روشنتر شود اگه مایل بودین منو به اسم ازادی ایران لینک کنین وخودتون هم بگین به چه اسمی لینکتون کنم پیشاپیش ازتون ممنونم





سلام هیچ کس فکر نکرد که در آبادی ویران شده دیگر نان نیست وهمه مردم شهر بانگ زدند سیمان نیستوکسی فکرنکرد که چرا ایمان نیستو زمانی شده است که به غیر از انسان هیچ چیز ارزان نیست

پـری یکشنبه 15 بهمن 1391 ساعت 18:15 http://WWW.Pariiiii.blogfa.com

بسیار سپاسگذارم فوق العاده بود......

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد